سیماسادات موسوی نیاسیماسادات موسوی نیا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

سیما دنیای من

من اومدم..........

سلام بهترینم باز هم بعد از یک وقفه طولانی اومدم سراغت.عزیز دلم سیستم خراب شده بود و بابایی وقت نمی کرد درستش کنه تا اینکه دیشب دستش دردنکنه عمو طیب درستش کرد.تو این چند وقته تو خانومتر و خوشگلتر شدی به خوبی به زبون مادریمون صحبت می کنی و چند کلمه استانبولی رو هم یاد گرفتی با معنی هاشون ادا می کنی ما هم برات بسته آموزشی تراشه های الماس رو سفارش دادیم بفرستند تا انگلیسی و فارسی رو هم به خوبی یاد بگیری. عزیز دلم یکی از خبر های خوبی که تو این چند روز ژگرفتیم. این بود که مامان جون و بابا جون بلاخره می رن سفر حج و روز 14 فروردین پرواز دارن. تو هم از وقتی این  خبر رو شنیدی همش به بابا جون می گی من و هم ببرین مکه. انشاللا خدای مهربون ا...
25 دی 1390

سلامی از زمستان سرد

سلام عروسک خوشگلم بهترینم ببخش که این روزها یه کم دیر به دیر سراغت میام.آخه یه کم بی حوصلگی اومده بود سراغم.عزیز دلم  تو این مدت اتفاق چندانی نیافتاده .شب یلدا خیلی دوست داشتم برات مطلب بگذارم ولی اون روز حالم خیلی بد بود.اون روز خونه مامان جون و باباجون بودیم.خانواده عمو جواد و عمه من هم بودند .مامان جون قورمه سبزی پخته بود که خیلی هم خوشمزه شده بود .هندونه شب یلدا رو هم ما برده بودیم که خیلی هم خوب از آب در اومد.تو هم اون شب کلی دلبری کردی.جمعه هفته پیش هم همگی رفتیم هادیشهر خونه عمه لعیا.که عصر تو  و بابایی موندید پیش عمه  لعیااینا و من و مامان جون و دائی جون رفتیم بازار جلفا.شام و خونه عمه لعیا خوردیم.دستش د...
8 دی 1390
1